چهار مستند از «سهراب شهید ثالث» در سلسله برنامه هفتگی «مستندهای غربت» در سینماتک خانه هنرمندان ایران روی پرده میرود.
به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، «مستندهای غربت» به نمایش مستندهای «سهراب شهید ثالث» سینماگر فقید ایرانی اختصاص دارد که برخی از آنها تاکنون دیده نشدهاند.
در این برنامه به ترتیب مستندهای تعطیلات طولانی لوته آیزنر (۱۹۷۹)، چخوف: یک زندگی (۱۹۸۱)، آیا… ؟ (۱۳۵۰) و نامهای از کابل (۱۹۸۷) روی پرده میرود.
سه مستند خارجی زبان با زیرنویس فارسی و بهترین کیفیت پخش میشود و ورود برای عموم با رزرو قبلی در سایت تیوال رایگان است.
برنامه هفتگی «مستندهای غربت» از ساعت ۱۸ سهشنبه ۹ اردیبهشت در سالن ناصری خانه هنرمندان ایران آغاز خواهد شد و تا سهشنبه ۳۰ اردیبهشت ادامه خواهد داشت.
آلبرت کوچویی ۸۲ ساله فقط سه سال از رادیو کوچکتر است؛ او در جشن تولد ۸۵ سالگی رادیو به ایسنا آمد تا به نمایندگی از اهالی صدا، از عشق و علاقه امثال خود به رسانهای بگوید که زمانی رویای او و همنسلانش بود. کوچویی میگوید: رادیو اولین رسانهای بود که بعد از روزنامه وارد خانه پدریام شد. تنها چند ساعت اجازه داشتیم به برنامهها گوش دهیم و همه حسرتهای من این شده بود که وارد این رسانه پرشکوه و رویایی بشوم. به لطف صدای منحصر به فردش این شانس را داشت که در همان نوجوانی رویایش محقق شود و فقط ۱۴ سال داشت که صاحب یک برنامه مستقل در رادیو شد!
آلبرت کوچویی به بهانه ۸۵ سالگی رادیو به محل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) آمد تا مروری بر فعالیتهای بیش از نیمقرن خود در دنیای صدا داشته باشد. او که همیشه به گفته دوستدارانش آرامش خاصی در صدایش حس میشود، در آغاز حرفهاش از عشق به رادیو میگوید اینکه رادیو برای او و همنسلهایش رویا بود و حتی تلویزیون با آن جذابیتهایش نتوانست ابهت و شکوه رادیو را برای آنها بپوشاند.
او که نامش برای بسیاری از اهالی فرهنگ، هنر و رسانه آشناست، خودش را اینگونه روایت میکند: آلبرت کوچویی هستم؛ زاده همدان و البته بزرگ شده آبادان. کار حرفهایام را در ارومیه شروع کردم و بعد در تهران ادامه دادم. بیشتر در رادیو حضور داشتم؛ سردبیر هنری رادیو بودم و پنج سالی هم یک برنامه تلویزیونی بررسی مطبوعات داشتم. تحصیلات دانشگاهی را در تهران دنبال کردم و تحصیلات ابتدایی و متوسطه در همدان و آبادان.
رادیو هنوز اصالت خود را حفظ کرده اما شکل ارائه تغییر کرده است
این پیشکسوت صدا درباره اینکه آیا رادیو با توجه به چالشهایی که با وجود رسانههای جدید برایش به وجود آمده، تغییر کرده است؟ اظهار میکند: اساساً رادیو رسانهای برای نسل من بود. زاده ۱۳۲۲ و بزرگ شده در دهه ۳۰ و ۴۰؛ پراهمیتترین رسانه در آن هنگام رادیو بود و حتی جذابیت تلویزیون هم نتوانست آن اُبهت و شکوه رادیو را بپوشاند. اگرچه در دوره دبیرستان خود من هم تجربههایی در تلویزیون آبادان داشتم. رادیو همواره با زمان تغییر پیدا کرده است. رادیو بعد از ظهور مطبوعات و رسانههای نوین، هویت دیگری پیدا کرد. به سرعت عمل نیاز داشت و طبیعی است که در دورههای بعد یعنی در دهههای بعد رادیو هویتش عوض شد. یعنی شکل ارائهاش عوض شد تا به امروز.
امروزه در فضای مجازی شاهد صدها و هزاران رادیو هستیم
کوچویی درباره تغییرات رادیو از گذشته تا به امروز بر این باور است: به راستی که الان در فضای مجازی شاهد صدها و هزاران رادیو هستیم. رادیو هنوز آن اصالت و ریشه خودش را حفظ کرده اما شکل ارائهاش متفاوت شده است. الان یک کاربر در فضای مجازی خودش میتواند صاحب یک رادیو، صاحب یک تلویزیون، صاحب یک روزنامه بشود. این، هم پسندیده است، هم مورد توجه است، هم وسوسه انگیز است و هم پرخطر؛ برای اینکه در رسانهای مثل رادیو همیشه سردبیر، تهیهکننده و مدیر، حافظ یک گوینده هستند اما اینجا دیگر خودت هستی و خودت.
رادیو زمان جنگ هم حضور قریبی داشت
کوچویی درباره تاثیرگذاری رادیو در زمان جنگ یادآور میشود: در زمان جنگ رادیو حضور قریبی داشت. در هشت سال دفاع مقدس میبینیم که رادیو خیلی پررنگ میشود و حضور قریبی پیدا میکند و امروز هم با وجود صدها و هزاران رادیو، رادیوهای رسمی هنوز منبع و مقصود و هدف مخاطبی است که به دنبال صحت و صراحت و دقت، میگردد.
هرگز شیفته شهرت نشدم
کوچویی از عشق خود به رادیو می گوید و نحوه ورودش به عرصه صدا را چنین روایت می کند: رادیو رویای همنسلان من بود. رادیو اولین رسانهای بود که بعد از روزنامه و مطبوعات وارد خانه پدریام شد. ساعتهایی را اجازه داشتیم رادیو گوش کنیم و همه حسرتهای من این بود که وارد این رسانه پرشکوه و رویایی بشوم. برحسب یک اتفاق در یک مسابقهای شرکت کردم و در آن مسابقه معمولاً خواسته میشد از کسی که رتبه اول را دارد، هر هنری دارد، ارائه بدهد؛ آواز بخواند، ساز بزند یا غیر از اینها که من گفتم دکلمه خواهم کرد. یادم هست که شعری از پروین اعتصامی خواندم و آن این بود: «اینکه خاک سیهاش بالین است/ اختر چرخ ادب پروین است» و تا آخر شعر را خواندم. از پشت شیشه در اتاق فرمان دیدم آقایی مدام این طرف و آن طرف میرود و لبخند بر لبانش است. برنامه که تمام شد، وقتی وارد اتاق فرمان شدم دیدم مدیر وقت رادیو به نام آقای فتورهچی که دیگر هرگز او را بعد از فعالیت در آبادان ندیدم، گفت صدای شما صدای شاخصی است. من آن موقع ۱۳ یا ۱۴ سال سن داشتم و محصل دبیرستان بودم. گفت از شما میخواهیم که در برنامههای نمایشی رادیو شرکت کنید، گفتم اگر پدرم اجازه بدهد، قطعاً و پدرم را دعوت کردند؛ پدرم گفت به این شرط که آسیبی به درسش نخورد اشکالی نمیبینم، ولی به مجرد اینکه ببینم آسیب به درسش میخورد، مانع حضورش خواهم شد که از بخت خوش چنین اتفاقی که پدرم گاه سیاه میدید، نیفتاد. من بعد از یکی دو هفته در ۱۴ سالگی صاحب یک برنامه مستقل شدم و به قول امروزیها یک سلبریتی شدم. در رادیو آبادان و هر کجا که میرفتم با انگشت مرا نشان میدادند؛ شاید این بزرگترین نعمتی بود که نصیب من شد. من شهرت را در سالهای نوجوانی تجربه کردم و دیدم آدم مشهور چه خصوصیاتی باید داشته باشد، چه لذتهایی دارد و چه خطرهایی سر راهش است. این است که بعد از دوران یکی دو ساله رادیو نفت آبادان، من هرگز شیفته شهرت نشدم، یعنی هرگز نبالیدم. گاهی وقتی مرا در خیابانها میدیدند و آن موقع به هر حال چهره شناخته شده بودم به خصوص دهه ۴۰ و از من تعریف میکردند، همسر مرحومم به من میگفت چرا اینقدر سرد تشکر میکنی؟! و من در پاسخ میگفتم میدانم اینها حرفهای لحظهای و فراموششدنی است که برای من واقعاً این فرصت شد که هرگز شیفته، دلباخته و ذلیل شهرت نشوم.
این گوینده باسابقه درباره راز ماندگاریاش در رادیو میگوید: من واقعاً شیفته رادیو هستم. رادیو رسانه راحتی است. من در یک دوره در رادیوی ارومیه، هم صدابردار شدم، هم تهیهکننده شدم و هم اپراتور پخش شدم؛ البته کارِ خود من هم نویسندگی، گویندگی و تهیهکنندگی بود؛ این است که همه شیوههای این رسانه را بلد بودم و بعد البته جذب تلویزیون شدم. ولی همیشه دلباخته رادیو بودم. اینکه تصور میکردم الان میلیونها آدم مخاطب من هستند، رفتارم، برخوردهایم و حضورم در اجتماع بهخصوص بعد از پشت دوربین و پشت میکروفون بودن، مد نظرم بود؛ این است که همیشه شیفته بودم.
صدای آلبرت کوچویی الهامبخش آهنگساز
چندین تعریف ماندنی برای آلبرت کوچویی و صدایش باقی است؛ چنانچه یک موزیسین قَدَر در وصف صدای او گفته است که دقیقا نوسان نت و یک موسیقی خاص را در صدای آلبرت کوچویی حس میکند و با آن زندگی میکند و بسیاری از اثرهایی که میسازد، از ترنم صدای آلبرت کوچویی الهام میگیرد. محمد صالح علا هم میگوید، وقتی آلبرت کوچویی حرف میزند، پرندهها سکوت میکنند.
درباره این وصف محمد صالحاعلا میگوید: ممنونم از ایشان؛ دوست و همکار بسیار دیرین هم هستیم و دوران کاری زیادی مشترکاً داشتیم.
کوچهای متفاوت از فریدون مشیری
وقتی از کوچویی درخواست میکنیم دقایقی از اشعار مورد علاقه اش را برای ما بخواند، صمیمانه میپذیرد و یادآور میشود: زندگی رادیویی من واقعاً با شعر شروع شد و تا به امروز بخش بزرگی از ساعتهای مطالعه من را شعر پر میکند. در دهه ۶۰ با دوستان و همکاران دیگر رادیویی مثل فرهنگ جولایی و امیر نوری مجموعهای را منتشر کردیم که در آن شعر کوچه فریدون مشیری هم خوانده و به شکل کاست و نوارهایی منتشر شد که فراگیر هم شدند. همراه با گوینده زن، فخری نیکزاد آن را اجرا کردیم. البته من شعر کوچه را با ضربآهنگی متفاوت از خود مرحوم فریدون مشیری میخوانم و این را مدیون مرتضی اخوت هستم؛ گویندهای که در دهه ۴۰ و ۵۰ سردبیر من بودند. وزن و یک ضربآهنگ ابداعی که خاطرم هست عامل اصلی آن نادر نادرپور بود و این بدعت را گذاشتند و من تقلیدی از آن کردم.
مثل همان ابیات «بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم/ شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم/ شدم آن عاشق دیوانه که بودم»؛ در واقع ضربآهنگ کاملاً متفاوت است و در هنگام ضبط هم خاطرم هست که بسیار جدل میکردم با گوینده زن که این وزن را رعایت کن که خب طبیعتاً او شیوه دیگری دنبال کرده بود.
مرور شعرهای «م. آزاد» در خلوت
او ادامه می دهد: اما من بیش از «کوچه»، شیفته شعرهای محمود مشرفآزاد تهرانی هستم. ایشان دبیر ادبیات من در دهه ۳۰ و ۴۰ در آبادان بود و من را با دنیای ادبیات و شعر عجین کرد و با یاد او همیشه این شعر را زمزمه میکنم. شعری از محمود مشرفآزاد تهرانی(م آزاد) مرور میکنم. «بی تو تنهای دشتم/ بی تو مهر سرد غروبم/ بی تو بینام و بی سرگذشتم/ بی تو ای دوست» زمزمههای ساعت های خلوت من همین شعر هست و دنبال میکنم.
کوچویی سپس در ادامه دقایقی از شعر معروف «کوچه» را با همان ضربآهنگ خاص خودش و نادر نادرپور برایمان بازخوانی میکند.
در این بخش می توانید بخش هایی از گفته های آلبرت کوچویی و شعرخوانی این گوینده پیشکسوت را به صورت تصویری مشاهده کنید:
رمز و راز آرامش کوچویی
کوچویی در بخش دیگری از این گفتوگو درباره تکیهکلامها و عادتهای بیانی اش در رادیو و در اجرا میگوید؛ «من هم در نوشتن و هم در گفتار سعی میکنم همیشه نوآور باشم. مثل یک روزنامهنگار که همیشه نو میاندیشد و نو فکر میکند و اگر روزی نو نیندیشد و نو عمل نکند، واقعا مرده است. این است که همیشه با زبان متفاوتی اجرا میکنم و زبان من زبان تکراری نیست. همیشه نثر و زبان من تازگی دارد و سعی میکنم هر بار به گونهای متفاوت باشد. هر بار جذبهای برای مخاطب داشته باشد.
او رمز و راز آرامشش در اجرا را چنین توصیف می کند: این هم شاید از نعماتی است که نصیبم شده. اگر در درونم ولولهای باشد، آشفتگی باشد، هرگز نه در صدایم و نه در چهرهام نشان داده نمیشود. همواره آرامشی در صدا و چهره من هست که به توصیف یکی از آهنگسازان که میگفت که یک ریتم و ضربآهنگی در صدای شما هست که به مخاطب آرامش میدهد و گاه شبها با برنامههای شما ما به خواب میرویم و من هم با خنده گفتم که این تاسف بار است که شما را به خواب میبرم! من هیچ هیجانی را تایید نمیکنم که در درونم هست بروز بدهم و به دنبال همان آرامش هستم.
کوچویی از دنیای مطبوعات و روزنامهنگاری سالهای دور میگوید، زمانی که از چهار سالگی با مطبوعات بُر خورده است و اظهار میکند: من هر دو رسانه (مطبوعات و رادیو) را با هم شروع کردم؛ کار مطبوعاتی را به لطف م. آزاد دبیر ادبیاتمان شروع کردم که من را به ادبیات فاخر سوق داد و این خیلی نعمت بود. جدای اینکه در خانواده فرهنگی پرورش پیدا کردم که پدرم آموزگار بود، مادرم آموزگار بود، برادر بزرگم آموزگار بود و خواندن را از چهار پنج سالگی آغاز کردم با زبان انگلیسی، ایتالیایی و زبان لاتین، اما گرایشم به ادبیات فاخر را مدیون م. آزاد میدانم که او مرا به سوی ادبیات فاخر رهبری و راهنمایی کرد. کار مطبوعات را هم به شوق و اصرار آن مرحوم آغاز کردم و همزمان هم تقریبا کار رادیو را شروع کردم و تا به امروز بعد از گذشته حدود ۶۰ سال هنوز رادیو برای من تازگی دارد. هنوز برای من نوشتن تازگی دارد. هنوز وقتی میخواهم بنویسم فکر میکنم، تفکر میکنم، مرور میکنم. وقتی میخواهم صحبت کنم، وقتی وارد استودیو رادیو میشوم، انگار در یک مکان مقدسی وارد میشوم و با دعا وارد میشوم.
رادیو خانه من است اما صاحب خانه من نیستم
این پیشکسوت رادیو در پاسخ به اینکه پایان عمر کاریاش را چه زمانی میداند و اگر بگویند دیگر نمیخواهیم در رادیو با شما همکاری کنیم، واکنشتان چه خواهد بود؟ اظهار میکند: خیلی از برنامههای من را مدیران به سلیقه و به انتخاب خودشان به یکباره تعطیل کردند و گفتند که از هفته بعد دیگر این برنامه اجرا نشود و من خیلی راحت پذیرفتم. به هر تقدیر رادیو خانه من است اما صاحب خانه من نیستم. خواست مدیران، سردبیران و تهیهکنندگان هرچه باشد باید تابع آنها باشم و خیلی راحت میپذیرم؛ کما اینکه بسیار پذیرفتم سالهای سال دهها برنامه، صدها برنامه رادیویی داشتم که قطع شده است و تاسف هم خوردم، در درون خودم گریه کردم ولی پذیرفتم و به روی خودم نیاوردم.
تا قلمم بچرخد در نوشتن و صاحب کلام باشم و قادر به گفتن، دوست دارم در رادیو باشم
او در پاسخ به اینکه آیا هیچ زمان به پایان عمر کاریاش در رادیو فکر کرده است، با خنده می گوید: از پایان کار من که سالهاست گذشته ولی من همچنان به رادیو میروم. واقعیت تا قلمم بچرخد در نوشتن و صاحب کلام باشم و قادر به گفتن، دوست دارم در رادیو باشم. البته بیشتر الان من شیفته نسل جوانم و معتقدم نسل جوان باید رادیو و رسانهها را پر کنند و از بخت خوش، نسل جوانی که من در طول دهههای آخر یعنی دهههای ۶۰، ۷۰ ، ۸۰ شاهد بودم، واقعاً نسل پرشور و عاشق و شیدای رادیو را دیدم. بسیاری از جوانها را خیلی پخته، باسواد و شیفته و دلباخته کار دیدم؛ این است که بیشتر دوست دارم در کنار نسل جوان در واقع همکار و همراه باشم تا نوشتن و یا گویندگی کردن.
او در توصیه ای به جوان تر ها چنین خاطرنشان می کند: ۶۰ سال است با مخاطبان حرف زدم اما توصیهای که دارم کسانی که واقعاً شیفته کار رسانه هستند، به خصوص رادیو و تلویزیون و گویندگی، باید عاشق بود، باید شیفته کار بود به قول محمود آزاد باید عاشق بود و رفت. اگر دلبسته و شیفته و عاشق کار و شیدای کار رسانه نباشی بسیار زود میبازی این است که باید ناملایماتی را، تلخیها را و سختیها را از سر بگذراند و دانست که جز خدا و عشق به رسانه حامی و پشتیبانی نیست.
۸۵ سالگی رادیو و بهانهای برای تبریک
سالگرد رادیو بهانهای برای حضور آلبرت کوچویی مقابل دوربین های ایسنا بود. او ضمن شادباش برای فرا رسیدن سالروز ۸۵ سالگی رادیو چنین اظهار می کنئ: در روز رادیو من در حقیقت مخاطب ایسنا شدم. بسیاری از همکاران و همراهان من شایستهتر از من و پیشکسوتتر از من هم بودند، از جمله امیر نوری که در ایسنا حضور داشته باشند. به هر تقدیر با سر فرود آوردن در مقابل نسل گویندگان و همکاران رادیویی و خبرگزاری و روزنامهها، سالروز گرانقدر رادیو را تبریک میگویم و صمیمانه آرزوی پایداری و ماندگاری عزیزان شیفته رادیو را دارم.
نادر سلیمانی با حضور در برنامه «۱۰۰۱» در گفتوگویی با محسن کیایی و جتاب خان شرکت کرد و ضمن تماشای آیتمی از «ساعت خوش»، خاطراتی از آن برنامه را روایت کرد.
به گزارش ایسنا، برنامه «۱۰۰۱» شامگاه پنجشنبه ـ چهارم اردیبهشت ماه ـ با حضور نادر سلیمانی روی آنتن رفت که پس از نصرالله رادش و یوسف صیادی، دیگر بازیگر کمدی کشورمان بود که جرقه حضورش در این عرصه از «ساعت خوش» زده شد و در برنامه شبکه نسیم حاضر شد.
در بخشی از این برنامه، آیتم کشتی کَج «ساعت خوش» پخش شد که رضا عطاران و نادر سلیمانی با هم کشتی میگرفتند و حمید لولایی هم در نقش داور مقابل دوربین رفته بود. در این آیتم که ۳۰ سال قبل تولید و پخش شده بود، در خلاقیتی از جنس «ساعت خوش»، همهچیز حتی داور کج بود!
در ادامه این ویدئو را تماشا کنید:
بخش رسانه ایسنا با هدف ایجاد فضای مفرح برای مخاطبانش در روزهای پایانی هفته، یک ویدئو یا تصویر منتخب از یکی از رسانههای داخلی و یا خارجی را در روزهای جمعه منتشر میکند.
این آیتم که با عنوان «خبر بی خبر» در لابهلای اخبار جدی قرار میگیرد، تلاش میکند با فاصلهگذاری مقطعی، برای لحظاتی مخاطب را از دنیای پرهیاهوی خبرهای جدی دور کرده و با ساختاری سرگرمکننده اطلاعرسانی کند.